حتماً خیلیها هنوز بر این باورند که بر پیشانی عمارت سازمان ملل متحد این شعر حضرت سعدی نوشته یا حجاری شده است: «بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند /چو عضوی بدرد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار / تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی» و چه فخری کردهاند کسانی که این داستان را باور کردهاند: پیش از اندیشه تشکیل یک سازمان جهانی، یکی از بزرگترین شاعران ما بنا را بر همدردی میان انسانها نهاده و همدردی در خانواده بشری را تذکر داده و دیگران با قدردانی از این شخصیت بزرگ ابیات انسانی را سرلوحه اهداف خود قرار دادهاند.
اما متأسفانه این داستان واقعیت ندارد و مطلقاً در هیچ کجای این سازمان، نه بیرون و نه درون؛ حتی در یکی از راهروهای آن یا یکی از اتاقهای متعددش، چنین گفته حکیمانهای نقش نبسته است. من به این مسأله شک داشتم چون عمارت سازمان ملل متحد را دیده و چنین ابیاتی ندیده بودم. در اوج نوشتن اپرای سعدی، به مناسبت اجرای اپرای عروسکی حافظ در خلوتی که با استاد کمالی سروستانی رئیس بنیاد سعدی شناسی داشتم این موضوع را مطرح کردم و او هم تأیید کرد که این موضوع یککلاغچهلکلاغ شده و مطلقاً حقیقت ندارد و بعد توضیح داد؛ یکبار هیأتی از ایران یک قالیچه به مدیر کل سازمان ملل متحد هدیه داده که بخشی از این ابیات در آن بافته شده بود و در مطبوعات چنین وانمود کردند که مسئولین این دم و دستگاه، به صرافت افتادهاند که اندیشه سعدی بزرگ را آویزه گوش ملتها و دولتها کنند و... دیگر برایم مسجل شد که این امر حقیقت ندارد و نبایستی در متن اپرای سعدی که آن را کارگردانی کردم چنین داستان بیاساسی وارد شود.
از آن شب بهبعد سرنوشت اپرا بیشتر و بیش از پیش معطوف به افکار سعدی شد تا دوستان سعدی بزرگ بدانند که او فقط خداوندگار غزل نیست و سراینده این چنین غزلهایی، به همه یا بخش عمدهای از روابط میان انسانها نظر داشته و عشق تنها موضوع مورد علاقه او نیست: «هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم / نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم». ابیات فراوان و نغزی از این دست، به وفور توسط خوانندهها خوانده شده و گوش مردم پر است از این غزلهای زیبا اما آنچه مغفول مانده، درسهای حکیمانه و تا ابد ماندگار او در آداب زندگی فردی و اجتماعیست. حضرت سعدی در بوستان و در ده باب این آداب را چنین دسته بندی کرده است: باب اول در عدل و تدبیر و رأی؛ باب دوم در احسان؛ باب سوم در عشق و مستی و شور؛ باب چهارم در تواضع؛ باب پنجم در رضا؛ باب ششم در قناعت؛ باب هفتم در عالم تربیت؛ باب هشتم در شکر برعافیت؛ باب نهم در توبه و راه صواب؛ باب دهم در مناجات ...و کوشش کردم جنبههای عرفانی ذهنیت سعدی را آشکار و حتی در نوعی تفتیش عقاید و در محکمهای که او را متهم به ریاکاری و چاپل ، از دلایل سرودن مرثیه مشهورش در رثای المستعصم بالله بگوید.
به باور من مرثیه او و پس از مرگ خلیفه در راستای همان جهانبینی اوست که در ابیات: بنیآدم اعضای یکدیگرند ....است و در دفاع از خود دیالوگی دارد که تکان دهنده است: «پسندی که شهری بسوزد به نار/ اگر چه سرایت بود بر کنار؟» به همین دلیل در اپرای سعدی وجوهی ناشناخته از سعدی را در متن اپرا و سپس در اجرا به کار گرفتم و با الهام ابیاتی از دست: «چو ماکیان به در خانه چند بینی جور/ چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار» و «زمین لگد خورد از گاو و خر به غلت آن / که ساکنست نه مانند آسمان دوار / مثال اسب الاغند مردم سفری/ نه چشم بسته و سرگشته همچو گاو عصار» و ساختار متن را به شکل سفری در خواب سرخ و حکایت بر دار کردن منصور حلاج، جدال با حاکمی خودپسند و شاعران چاپلوس و ترک یار و دیار، سفر به سومنات و بتخانه، سفر به مصر و دیدن عاقبت فراعنه و...روایت کردم تا بتوانم میل حضرت سعدی به کشف حقایق و کشف ماهیت انسان را به نمایش بگذارم و سعدی را آن گونه که هست، نه آن گونه که دشمنانش ترسیم کردهاند به نسل جوان معرفی کنم. امسال قصدم این بود که با اجرای مجدد اپرای سعدی بر آستان این خاک که فردوسی و عطار و حافظ و سعدی و مولوی و نظامی و ناصرخسرو و خاقانی و.... دارد بوسهای از سر ستایش بزنم که کرونا آمد و جهان را ولو برای مدتی به اعضای یکدیگر بدل کرد و روح سعدی بر آنانی گریست که پسندیدند شهری بسوزد به نار. به این امید که روزی آن داستان خیالی محقق شود و اگر تشکیلات رسمی تن به چنین قدرشناسی نمیدهد مردمان اندیشمند سعدی دردمند او را به رسمیت شناخته در جهت اندیشههای ناب او گام بردارند.
منبع: روزنامه ایران
برچسب ها :