سلام اي شهر شيخ و خواجه شيراز
سلام اي مهد عشق و مدفن راز
سلام اي شهر عشق و آشنايي
سلام اي آشيان روشنايي
بهار بوستانت بي زمستان
دعايت كرده سعدي در گلستان
كه يارب پارس را مهد اما دار
به سعدي برج طالع تو امان دار
به تير اين دعا پير دل آگاه
مغول را كرده دست فتنه كوتاه
دل و دل بسته ايران تو باشي
گل و گل دسته ايران تو باشي
ارم از سروناز از خلد باغي
ضريح شاچراغت شب چراغي
جهان را نقش زيباي تو زيور
تعالي الله كه خال هفت كشور
به ركن آباد و گلگشت و مصلي
جهاني ديده و ناديده شيدا
به ديدار تو دنيايي است مشتاق
پرافشانند چون پروانه، عشاق
هنرمندان عالم را زهر سو
بدين سوي جهان باشد تكاپو
سرِ كويت دگر بيت الحرم شد
زيارت گاه ارباب قلم شد
روان با كاروان روح و روان ها
روان كن پيش باز كاروان ها
سزد با ميهمانان معظم
درود و شادباش و خير مقدم
الا اي بلبلان باغ و بستان
فرود آييد در باغ گلستان
شما اي عاكفان كوي سعدي
گل آورديد در مشكوي سعدي
به جاي پاي حافظ پا نهاديد
مباهي منتي بر ما نهاديد
شما اي ميهمانان خرابات
به خوان خواجه چون موسي به ميقات
به عشق حافظ فياض شيراز
صفا كرديد با اين كعبه ي راز
بنوشيد از خم اين فيض ارشاد
ميِ نوشين كه نوش جانتن باد
***
تو اي شيراز جا دارد ببالي
ولي دانم كه گاه از دل بنالي
كه ديگر باره چون سعدي نزادي
به دنيا حافظ دوم ندادي
صلاي عشق سعدي در تو داده
لسان الغيب حافظ در تو زاده
مزارت هر چه محبوب و نهان شد
زيارت گاه رندان جهان شد
بر اين خوانم چه روي ميهماني
تو را خوان شاهي و من ديهقاني
همينم بس كه شاهم بار داده ست
به رويم درب دولت را گشاده ست
اگر تشريف دربانيم دادي
به سر بر، تاجم از اختر نهادي
اگر من ديهقان يا شهريارم
گداي عشق اين شهر و ديارم
.............................
* شيراز، علي سامي، صفحه 323
برچسب ها :